The taste of hunting in BIRJAND (or brigand) with my remembrances

۱۳۸۹ مرداد ۱۰, یکشنبه

جَج (خارپشتك گوش دراز)



با سلام خدمت همراهان عزیز!امیدوارم که حال همگی خوب باشد و حسابی از طبیعت گردی تابستانه تا بدینجای کار لذت برده باشید!
نگاهی به مطالب وبلاگ کردم دیدم همه اش شده خاطرات شکار و به قول بعضی ها ذکر جنایات!
حالا از آنجایی که ظاهرا ما متکلم وحده هستیم و دیگران هیچ از خاطراتشان در فضای مجازی جز عده ای از هم قطاران قدیمی به اشتراک نمی گذارند ما هم چون همرنگ این جماعت شویم تصمیم گرفتیم یواشکی پا در کفش چرنده نگرها و درنده نگرها کنیم تا ببینیم چه پیش خواهد آمد!بگذریم بیایید خاطرات یک شب ماندن در صحرا را با هم مرور کنیم :
فرض کنید شامتان را خورده اید و هر چه به مغزتان می آمده از گلستان و بوستان با همراهانتان به اشتراک گذاشته اید و کل ستارگان را هم رصد نموده اید و غیره و غیره و حالا تصمیم گرفته اید بخوابید! هنوز چشمتان گرم خواب نشده که وینگ وینگ پشه ها کلافه تان می کند و بر حسب تجربه ده دوازده متر آنور تر از محل کمپ و در جایی که در مسیر دید نباشد -که فردا صبحش عوض اینکه رفیقتان شما را بیدار کند گشت محیط زیست اینکار را نکند- خرده آتشی ترجیحا با چند کنده بد سوز که چند ساعتی سوختنش به طول بینجامد فراهم کنید تا مختصری از شر پشه ها راحت شوید. بهتر این بود که نزدیک آب اردو نمی زدید که این مکافات را هم نمی داشتید خلاصه دوباره می روید که بخوابید که می بینید رویم به دیوار صدایی مثل صوت دراز گوش می آید با خودتان می گویید در این بحر بیابان خر از کجا پیدا شد که باز شب هم ناله می کند؟! فرض میکنیم جایی هم هستید که خبری از گور نیست و خلاصه کمی صبر می کنید اما ظاهرا فایده ای ندارد و این صدا قطع شدنی نیست،کمی بیشتر تفحص می کنید و می فهمید اینکه انگار از همین نزدیکیست و دقیق که میشوید دو سوال برایتان پیش می آید که یا این موجود جناب الاغ هست که ظاهرا گرفتار بیماری آسم است و یا اینکه این جانور چیز دیگه ای هست!خلاصه چراغ قوه بدست در بحر بیابان و نصفه شب دنبال صدا می گردی و می بینی رویم باز به دیوار دو تا لاک پشت در حال ماتینگ(درستش مدينگ استmating ) هستند! شما هم به خوبی نقش یک مامور امنیت اخلاقی را در وسط بیابان بازی می کنید و پس از نهی از منکر فراوان هر یک را به سویی حواله می کنی که عمرا همدیگر را دیگر ببینند و آسوده می آیی در رخت خوابت دراز می کشی و دیگر هیچ مزاحمی نیست و مثل چند شب پیش من تخت می خوابی و هنوز ساعتی از خواب گرانبارت نگذشته که احساس می کنی یه چیز حدود یک کیلویی روی شکمت د ارد تکان می خورد و مسیر سر بالا را انتخاب میکند که اگرگرگ باران دیده باشی قبل از داد و فریاد و بگیر و ببند و هر واکنش دیگری ابتدای امر چشمانت را باز میکنی و می بینی یک خار پشتک روی سینه ات و چشم در چشمت ایستاده ! «دستانم را از زیر پتوی سربازیم به سمت پیرامون خارپشتک بردم و فورا پتو را بالا کشیدم و خارپشتک انگار افتاد وسط این گونی ای که من با پتو درست کردم!با کناره های پتو سر این گونی را گره میزنم و می ذارم کنار و تخت می گیرم می خوابم.»حتما می گویید با این بیچاره چه کار داشتی که گرفتیش؟ راستش عوض اینکه برای راحت شدن از شر مارمولکهای توی باغچه خانه که بی شباهت به جنگل نیست یک روز وقت عزیزت را بگذاری و در سوراخ سمبه هایش کند و کاو کنی کافیست دو هفته پذیرای این خارپشتک باشی تا شاهد انقراض نسل مار مولکها در باغچه خانه باشی !
مقاله ای از آقای اشکار که به واسطه آقای محمد خان شکری مدیر وبلاگ شکار بیجار با ایشان آشنا شدم(و این آشنایی بسی برایم ذی قیمت بود) دریافت کردم که در خصوص پستانداران افغانستان بود که بر دلم نشست. در خصوص خار پشتک هم مقاله ای داشت که ترجمه اش را با اضافات خودم برایتان میگذارم :
در درجه اول باید این را بگویم که این خارپشتک(ما در بیرجند بهش می گیم جَج،مثل حج تلفظ می شود که شاید یک جورایی ریشه اش انگلیسی باشد) هست و نه خارپشت!خارپشت در واقع آن چیزیست که ما در بیرجند بهش کاششک می گیم و در این خصوص هم برایتان قبلا مطالبی گذاشته بودم.

حالا برویم سراغ این خارپشتک گوش دراز(جج)

خارپشتک گوش دراز همانطور که از اسمش و ظاهرش هویداست دارای گوشهای بلند مشخصی است که طولش گفته اند به 35 میلیمتر می رسد!خارپشتک گوش دراز پوزه ای مخروطی و دراز دارد که با موهای به رنگ مشکی -خاکستری پوشیده شده است و این موها کل شکم این موجود را نیز پوشانده است البت در مقاله آمده بود که شکمش با موهای سیاه پوشیده شده است! نمای پشتی بدن خارپشتک با تیغهای متراکم و عموما مشکی رنگ (که من رنگهای سفید یک دست و زرد یک دست طلایی را هم دیده ام که ان شاءالله به محض یافت شدن سی دی عکس مربوطه برایتان می گذارم) پوشیده شده اند که البت قاعده این خارها اگر رنگشان تیره باشد قهرا روشن خواهد بود.اندامهای خارپشتک گوش دراز کوتاه هستند و چنانچه ملاحظه می فر مایید پاها کوچکتر، خمیده و بسیار قوی هستند! در مقاله مذکور طول بدن خارپشتک را 160 میلیمتر عنوان نموده بود که این خارپشتک ما حدودا 200 میلیمتر بود و ظاهرا جزء همان دسته کات آو پوینت محسوب می شود!اضافه می کنم که رد آن کاملا شبیه به رد کف دست انسان است و در مقاله آمده که کف دستان بدون مو است.و البت باز اضافه کنم که ناخنهای تیز و قوی دارد که در نوع هایی که رنگشان سفید و طلاییست به ترتیب صورتی و نارنجی است! دم با مزه این خارپشتک حدود 2.5 سانتی متر طول دارد و با موهای ظریفی پوشیده شده است. باز من اضافه می کنم که در نوع ماده اش شاهد 6 غده شیری (هر طرف سه تا) هستیم. این حیوان از آرواره های قوی بر خوردار است و دو دندان نیش قوی دارد و فک تحتانی اش عقب تر از فک فوقانی هست که ظاهری خندان به این جانور می دهد.
ارتفاع 300تا2500 متر در مقاله به عنوان ارتفاعاتی که عموما در آنجا پیدا می شود عنوان شده و همینطور گفته شده که در مناطق نیمه بیابانی و در حوالی مزارع و آبادی ها دیده می شود.
خارپشتک یک موجود شدیدا شب فعال است و کل روز را تخت می گیرد و می خوابد و شب را در جست جوی غذا به هر سوراخ و سمبه ای سر می زند .خارپشتک همه چیز خوار است و در کنار حشرات که غذای دم دستی وی محسوب می شود به خوردن مار مولک،مار،پرندگان کوچک و همینطور پستاندارانی که بتواند از پسشان بر آید مبادرت می ورزد(البت از خوردن تخم مرغ ها در روستاها هم بدش نمی آید !خودم شاهد خوردن مار توسط خارپشتک در انباری های روستاها بوده ام به این صورت که در ابتدا دم مار را محکم در دهانش می گیرد و بعد خودش را گرد می کند و مار نگون بخت هم خودش را به خارهایش می کوبد تا بالاخره جان میدهد و سپس شروع به تناول مار می کند و تا فاصله حدود یک وجبی مانده به سر مار خوردن را ادامه می دهد. راستی پرنده ای را دیده بودم که نمی دان عقاب است یا شاهین که مار می خورد البته بر عکس خار پشتک از سرش شروع می کرد!) خلاصه در مقاله هم شرحی مثل آنچه گذشت از نحوه شکار مار آمده بود البته خیلی ها می گویند که موش هم می خورد که من تا حالا ندیدم حتی پس از مجاور نمودن با موش هم خار پشتک موش را نخورد! و بعددر خصوص دوره بارداری خار پشتک آمده بود که بین35 تا 42 روز است و بچه ها پس از تولد عموما لخت هستند و به جز چند خار پراکنده روی پشتشان چیزی ندارند که در عرض دو هفته پس از تولد پشتشان کاملا از خار پوشیده می شود. در خصوص تعداد بچه ها چیزی در مقاله نیامده بود اما همانطور که عرض کردم با توجه به وجود 6 غده شیری نبایست تعداد بچه ها به طور معمول بیش از آنها باشد .همینطور آمده است که تا یک ماهگی بچه ها بدون مادرشان از لانه شان که عموما در زیر بوته ها است بیرون نمی روند.

حالا برای گرفتن جج می توانید با ظرافت چند تا از خار های سمت دمش را بگیرید و بلندش کنید و بعد در هوا خار های بالای سرش را بگیرید و جای دستتان را عوض کنید. چون خارپشتک وقتی روی زمین است مثل موقعی که ما چین به پیشانی می اندازیم سرش را زیر خار ها پنهان می کند و به مجرد اینکه احساس کند چیزی می خواهد به وی نزدیک شود با نیروی دستانش خودش را به بالا پرتاب می کند برای همین منظور باید از خار های قسمت انتهایی اش استفاده کرد. راستی یادم رفت خارپشت صدایی شبیه صدای گربه ها دارد خصوصا موقعی که دارند دعوا میکنند که این را نیز در مقاله عنوان نشده بودمقاله هم حاصل زحمت جناب khushal habibi بود كه در سال 2004 به چاپ رسيده بود.

از آنجايي كه دست چلاقيم و نا لايق سيب سرخ!لطفا از لينك زير عكسها رو ببينيد:
http://www.4shared.com/photo/mVrAfux8/hedghog2.html

۱۹ نظر:

ناشناس گفت...

سلام بازم مثل بقيه نوشته هاي شما زيبا بود موفق با شيد

ناشناس گفت...

آقا مهران سلام
در مطلب قبلی هم عرض کردم که از خاطرات زیباتون بسیار لذب بردیم.
در خصوص شکار بزرگ که ماشاالله استاد هستید ،لطفا در کنار خاطرات از تجربیاتی مثل: چگونه می توان رد شکار را گرفت-چه مواقعی برای شکار خوبه و ..
نیز ما رو بی بهره نزارید
علیرضا
پیروز باشید

kamarshekan گفت...

sallam haghi. chetori. khabara mirese kogaha boodin ghadima ye khabari.chezi be ma midadin...hala chizi ham bod?

محمد گفت...

سلام خان
خسته نباشی. وقتی مثل همیشه به وبلاگ پر بارت سر زدم از اینکه با شنیدن یک خاطره زیبا دیگراز شکارقوچ اوریال ما رو به کوه های بیرجند می بری بسی شادمان شدم.هر جند قوچ شما این باربه جج و به قول ما (ژژو) تبدیل شد.البته هر چه از دوست رسد نیکوست
از اینکه سبب آشنایی شما و جناب اشکار شدم خرسندم.

مهران گفت...

سلام محمد خان كورد عزيز
ممنون از لطفتان
راستش قوچهاي بيرجند اوريال نيستند هر چند خيلي ها مي گويند كه هستند . اما هم از نظر جثه و هم شاخ با اوريال فرق مي كنند. اوريالها در سه و چهار سالگي به حد اكثر رشدشان مي رسند و از دور هيكلشان با گور خر تفاوت ني كند اما قوچهاي شاخ پيچ ما كه آنها را به اوريال نسبت مي دهند در 7 و 8 سال به حد اكثر رشد مي رسند و در نهايت خيلي كه گوشت داشته باشند سي ، سي پنج كيلو در نهايتش هست.
با احترام مهران

ناشناس گفت...

جناب مهران خان عزیز سلام
با تشکر از پاسخ شما
بنده ساکن تهران هستم و دوسالی هست که صاحب یه ساچمه زن شده ام.
در شکار بزرگ هم هیچ تجربه ای ندارم .ولی خاطرات شما چنان جذاب و لذب بخش بیان میشود که انگار ما هم با شما بوده ایم.
همیشه پیروز و سلامت باشید-با تشکر
علیرضا

محمد گفت...

سلام بر استاد عزیز
از لطف شما سپاسگزارم. راستش تا به حال فکر می کردم قوچ های بیرجند اوریال هستند. خوشحال می شم اگه یه عکس نزدیک از قوچ بیرجند تو وب قرار بدی تا تفاوت این دو نوع قوچ را بهتر درک کنیم.
با این حساب قوچ ارمنی بزرگتر از قوچ بیرجنده.....

ناشناس گفت...

shekaro sare cheshmeh ro be kasi yad nadeh,martikeh shekar kosh

یوسفی گفت...

سلام
جالب بود اگر خارپشت را در باغچه منزل نگه می دارید کفش ها را دم دستش قرار ندید چون ایشون ازش به عنوان رختخواب هم استفاده می کنن
موفق باشید

مهران گفت...

عليرضا خان
ممنون از نظرتان البت بايستي عرض كنم چندان از شكار سر در نمي آورم لكن اگر مطالب كهنه ما بدر دتان خورد در خلال خاطرات از ذكرشان دريغ نمي كنم. نمي دانم تازه شكار چي هستيد يا با تجربه؟ اگر تازه شكار چي هستيد و در ايران زندگي مي كنيد بايستي عرض كنم براي يافتن شكار ها اين فصل بهترين موقعيت است چون هر كجاي ايران هم كه باشد در اين فصل شكار ها لا اقل هر دو روزي چه در روز و چه در شب براي آب خوردن به چشمه سار ها مي آيند و كافي است ردشان را ببريد تا به شاهراهي كه از آن به سمت چشمه مي آيند برسيد بعد ببينيد شاهراه به كجاي كوهستان مي رسد و يك روز سحر گاه طوري كه باد هميشه از روبرو يا طرفينتان بوزد به بالاي كوهستان مذكور برويد اكثرا تا دو ساعت پس از طلوع آفتاب اگر شكاري باشد خودش را نشان مي دهد فقط بايستي صبور باشيد و بر اين نكته واقف كه چشمان شكارتان از دوربينتان هم بهتر مي بيند . پس در دزده كشي بايد با صبر فراوان عمل كنيد و ترجيحا در نوك كوهها هم كمين نكنيد كه به قول شكار چي ها مويي از شما كه بيرون باشد شكار آنرا به قدر كوهي ميبيند اما اين فصل براي شكار فصل خوبي نيست چون شكار ها چندان چاق نيستند بهترين موقع همان فصل قوچ دو است كه مي افتد تقريبا توي قوس (اواخر آبان و آذر)

----حالا من مانده ام در اين پام جناب ناشناس من كجا گفتم كه برويد سر چشمه شكار كنيد ولو اينكه چنين هم كه باشد هنوز براي كسيكه شكار نكرده تا 9 سال بعدش هم كه بره سر چشمه كمين كنه نمي تونه شكار كنه. شما كه جزء دسته مدعيون هستين كه بايد به اين امر واقف بوده باشين. از حضورتان استقبال مي كنم چون خيلي چيز ها رو روشن مي كنه. برايتان ارزوي خوبي مي كنم

ناشناس گفت...

هاهاهاها
آقا مهران بنده به شخصه با نحوه پاسخ دادن شما به این دوست ناشناس
خیلی حال می کنم
پیروز باشید برادر
علیرضا

هادي گفت...

سلام مهران خان
البته هنوزم گاهي شكار ميرم اما شما كه بهتر مي دونين اوضاع خرابه.اون تفنگ رو هم هنوز دارم و يه تفنگ ساچمه زني دستكش هم خريدم . آقا ما خيلي دوست داريم يه بارم كه شده با شما شكار بريم. اگه ميشه رخصت بدين در ركاب باشيم.
گفته بودين خاطره . آره خيلي خوشحال هم ميشم كه بنويسينش
ارادتمند هادي

جلال گفت...

سلام مهران عزيز
بابا ما همون خاطرات رو ترجيح مي ديم. راستي چقدر حوصله داري با اين جماعت كل كل مي كني. به جناب ناشناس بايستي بگم توي فضاي مجازي و نشناخته به يكي بگي مرتيكه چندان شاهكار نيست . آيا وقتي طرفتو مي شناختي و رو در رويش مي بودي بازم زبانت مي چرخيد كه بهش او نو بگي؟
در مورد دعوت اسب دواني هم ممنون مهران جان حتما حتما خودم را مي رسانم. فقط خدا كنه توي اين شلوغي بليط گير بياد.
كيا تا حالا اومدنشون رو قطعي كردن؟
i ll see you next time

آرش کوهرو گفت...

سلام دوست هم قطار و وبلاگی
(گفتم هم قطار چون منم خاطره می نویسم)
در مورد فرضیات اول یه چیزی بعد از اشتراک گذاشتن بوستان و گلستان از قلم افتاد؟؟؟ می دونی منظورم چیه؟؟؟؟
همون چاخانها و خالی بندی های شکارچیان را نگفتی.
تیغ برا

مهران گفت...

سلام كمان گير جان
راستش توي منطقه ما يه عقيده اي هست مبني بر اين كه شكارچي هاي چاخانيست را شب عقرب نيش مي زنه به همين سبب هم كسي جرئت لاف زدن نمي كنه و البت پير و پاتالها اينقدر خاطره تكراري دارند كه حاجت به چخان ندارند.(من كه پير نيستم)
از حضورتان سپاسگذارم.

آرش کوهرو گفت...

سلام
ولی ما این ایده را نداریم و با چاخان کسی طوریش نمیشه و شکارچی هرچی بیشتر خالی ببنده معلومه که استادتره البته ما که هنوز استاد نیستیم.
وبلاگ زیبایی دارید و دایم بهتون سر خواهم زد.

ناشناس گفت...

ini ke migam mard nisti ba sachmeh zan mri shekar bad migam?hezar bare digeh ham migam,mard nistiiiiiiiiiiii

آشنا گفت...

سلام آقاي حاجي
ظاهرا اين ناشناس كه يه جورايي پاشو تو كفش من كرده نمي خواد دس از سر شما برداره. نگفته بودين اهل سواركاري هستين؟اسبتون چيه و چه مدته كه سواري مي كنين؟ من و برادرم هر دو اسب داريم و خيلي هم به اين ورزش علاقه داريم. عكس خارپشت _خار پشتكتون_خيلي قشنگ بود . ممنونم

مهران گفت...

سلام بر آشنا
من چند سالي هست به دليل مشكلات نگهداري اسب ندارم. قبلا يه ماديان توسن تركمن داشتم.اما به لطف مهندس ناصري كه يك ايستگاه پرورش اسب ايراني در بيرجند زده الان مي شود با دادن يه مبلغ ناچيز ماهانه اسبهامان رو هم به ايستگاه بديم تا ازشون نگهداري كنن. شايد من هم يه اسب خريدم. الان هم تفريحي گاهي با دوستان به بهانه اسب دواني جمع مي شويم
از حضورت ممنونم