با سلام خدمت تمام دوستان عزیز
امروز بالاخره مسافرت 17 روزه امرژنسی ما تمام شد و صبح رسیدم بیرجند و تا حالا یعنی ساعت 16 از فرط خستگی یک کله خواب بودم. به مناسبت اینکه بالاخره زور ما به این بلاگ اسپات چرمید و تونستم پس از مدتها عکس توش قرار بدم. یه سری عکس از حدود یه ماه پیش که در خلال دو سفر گرفتم و کاری هم به مبحث شکار نداره!رو براتون می ذارم. راستی با خبر شدم که کل پروانه های شکار بزرگ بیرجند که قراره بزودی صادر بشه تنها 5 فقره هست به این ترتیب که دو تا اکو توریستی و 3 تای دیگه عادی هست اونم واسه شکار گاههای که بعید می دونم این طایفه ای که اینجوری میرن شکار حتی موفق بشن یه شکار هم توش پیدا کنن. به هر حال این اقدام زیرکانه اداره محیط زیست بیرجند از سوی طبیعت دوستان قابل تقدیره. بگذریم...
دره اشباه ببخشید اشباح!!!
The taste of hunting in BIRJAND (or brigand) with my remembrances
۱۳۸۹ آذر ۷, یکشنبه
۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه
طعم تیهو
با سلام خدمت دوستان و همراهان عزیز
از مهر ماه امسال تقریبا هر هفته پنجشنبه ها برای تدریس به طور داوطلبانه به یکی از شهرستانهای استان می روم. و چون اداره محترم پانسیون در اختیار گذاشته گاهی شب را مانده و جمعه ها را با رفقای قدیمی آن منطقه به صحرا گردی و اگر هم مجالی پیش آمد به کوه می روم. یکی از دوستان قدیمی یک شش تیر ایرانی دستکش برایم فراهم کرده که مجبور نباشم کشان کشان با خودم تفنگ بیارم و ببرم. خلاصه این هفته با یکی از دوستان که بار اولش بود که به شکار می رفت و او هم مثل من اصطلاحا پروازی بود ،سری به صحرا زدیم و در بین راه با 5 تا تیهو مواجه شدیم که از جاده رد می شدند. ماشین را نگه داشتم و تفنگ را از پنجره بیرون دادم و تیهو ها ردیفی داشتند حرکت می کردند. یک فشنگ چهار بدرقه شان کردم که هر پنج تا مچاله شدند. بعد مسیر را ادامه دادیم و سیاه سینه ها یکی یکی و گاهی جفتی در هوا می پریدند. به دوستم گفتم بیا پشت فرمان بنشین تا شانسمان را روی اینها امتحان کنم. بر عکس از لحظه ای که دوستم پشت فرمان نشست انگار سیاه سینه ها فهمیده بودند چه خبر است و هیچ کدام به سمت ماشین نمی آمدند. بالاخره یکی در امتداد جاده (جاده که چه عرض کنم کوره راه) به سمت ما آمد و حسابی هم پایین می آمد مگسه را جلوی سینه اش گذاشتم و زدم. شانسی افتاد... دیگر حوصله نداشتیم شکار کنیم چون از روز قبل این بچه های نفهم تمام رمقمان را کشیده بودند. در کنار یک حوض کمپ کردیم و تا غروب با هم گپ زدیم.
از مهر ماه امسال تقریبا هر هفته پنجشنبه ها برای تدریس به طور داوطلبانه به یکی از شهرستانهای استان می روم. و چون اداره محترم پانسیون در اختیار گذاشته گاهی شب را مانده و جمعه ها را با رفقای قدیمی آن منطقه به صحرا گردی و اگر هم مجالی پیش آمد به کوه می روم. یکی از دوستان قدیمی یک شش تیر ایرانی دستکش برایم فراهم کرده که مجبور نباشم کشان کشان با خودم تفنگ بیارم و ببرم. خلاصه این هفته با یکی از دوستان که بار اولش بود که به شکار می رفت و او هم مثل من اصطلاحا پروازی بود ،سری به صحرا زدیم و در بین راه با 5 تا تیهو مواجه شدیم که از جاده رد می شدند. ماشین را نگه داشتم و تفنگ را از پنجره بیرون دادم و تیهو ها ردیفی داشتند حرکت می کردند. یک فشنگ چهار بدرقه شان کردم که هر پنج تا مچاله شدند. بعد مسیر را ادامه دادیم و سیاه سینه ها یکی یکی و گاهی جفتی در هوا می پریدند. به دوستم گفتم بیا پشت فرمان بنشین تا شانسمان را روی اینها امتحان کنم. بر عکس از لحظه ای که دوستم پشت فرمان نشست انگار سیاه سینه ها فهمیده بودند چه خبر است و هیچ کدام به سمت ماشین نمی آمدند. بالاخره یکی در امتداد جاده (جاده که چه عرض کنم کوره راه) به سمت ما آمد و حسابی هم پایین می آمد مگسه را جلوی سینه اش گذاشتم و زدم. شانسی افتاد... دیگر حوصله نداشتیم شکار کنیم چون از روز قبل این بچه های نفهم تمام رمقمان را کشیده بودند. در کنار یک حوض کمپ کردیم و تا غروب با هم گپ زدیم.
ظاهرا هنوز هم باید دست به دامن فور شیر باشیم. عکسهای من از خودشان بی کیفیت هستند و باز در فور شیر بدتر هم می شن.
پانسیون مرتب (جای زنهای غر غرو خالی)
http://www.4shared.com/photo/oXrmqAXD/__online.html
تیهوی زیبا
http://www.4shared.com/photo/Be76IaDc/__online.html
5 مسافر
http://www.4shared.com/photo/BTADAOva/5__online.html
http://www.4shared.com/photo/0GHUg-zB/__online.html
طعم تیهو
http://www.4shared.com/photo/B-b-e29A/__online.html
اینهم عکس دو هفته پیش خانه باغ که کاله جان در خواست کرده بود
http://www.4shared.com/photo/XJgfkNFS/khane_bagh.html
اشتراک در:
پستها (Atom)