The taste of hunting in BIRJAND (or brigand) with my remembrances

۱۳۸۹ آذر ۷, یکشنبه

طبیعت بیرجند

با سلام خدمت تمام دوستان عزیز

امروز بالاخره مسافرت 17 روزه امرژنسی ما تمام شد و صبح رسیدم بیرجند و تا حالا یعنی ساعت 16 از فرط خستگی یک کله خواب بودم. به مناسبت اینکه بالاخره زور ما به این بلاگ اسپات چرمید و تونستم پس از مدتها عکس توش قرار بدم. یه سری عکس از حدود یه ماه پیش که در خلال دو سفر گرفتم و کاری هم به مبحث شکار نداره!رو براتون می ذارم. راستی با خبر شدم که کل پروانه های شکار بزرگ بیرجند که قراره بزودی صادر بشه تنها 5 فقره هست به این ترتیب که دو تا اکو توریستی و 3 تای دیگه عادی هست اونم واسه شکار گاههای که بعید می دونم این طایفه ای که اینجوری میرن شکار حتی موفق بشن یه شکار هم توش پیدا کنن. به هر حال این اقدام زیرکانه اداره محیط زیست بیرجند از سوی طبیعت دوستان قابل تقدیره. بگذریم...






دره اشباه ببخشید اشباح!!!











ته دره دوربین فراموش نشه!













گز زار


رود نیمه جان. بعید می دانم امسال پرندگان آبزی سری به آبگیر های این رود خانه بزنند


وقتی از کمتر از یک متر با دوربین 8 مگا پیکسلی اینطور عکسی بگیری بهتره تا آخر عمر ادعای عکاسی نکنی




شیرجه موفق!
ما رو چه به این قرتی بازی ها! همون به سبک خودمون پرنده نگری کنم بهتره!


اما این کاکلی ظاهرا قهر کرده بود و خیال بالا آوردن کاکلش رو نداشت
و شکار چی خسته....


خوردن چای گداجوش و چک کردن پایان نامه بچه ها آنهم در طبیعت چه مزه ای داره



بقایای یک آبشار کوچک




عیش شبانه خرگوش با ریشه بیدمشک




وخمیازه یکی از سگهای گله...چه کیفی می کنه

و مسیر برگشت...
پیوسته دلت شاد و لبت خندان باد

۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

طعم تیهو

با سلام خدمت دوستان و همراهان عزیز

از مهر ماه امسال تقریبا هر هفته پنجشنبه ها برای تدریس به طور داوطلبانه به یکی از شهرستانهای استان می روم. و چون اداره محترم پانسیون در اختیار گذاشته گاهی شب را مانده و جمعه ها را با رفقای قدیمی آن منطقه به صحرا گردی و اگر هم مجالی پیش آمد به کوه می روم. یکی از دوستان قدیمی یک شش تیر ایرانی دستکش برایم فراهم کرده که مجبور نباشم کشان کشان با خودم تفنگ بیارم و ببرم. خلاصه این هفته با یکی از دوستان که بار اولش بود که به شکار می رفت و او هم مثل من اصطلاحا پروازی بود ،سری به صحرا زدیم و در بین راه با 5 تا تیهو مواجه شدیم که از جاده رد می شدند. ماشین را نگه داشتم و تفنگ را از پنجره بیرون دادم و تیهو ها ردیفی داشتند حرکت می کردند. یک فشنگ چهار بدرقه شان کردم که هر پنج تا مچاله شدند. بعد مسیر را ادامه دادیم و سیاه سینه ها یکی یکی و گاهی جفتی در هوا می پریدند. به دوستم گفتم بیا پشت فرمان بنشین تا شانسمان را روی اینها امتحان کنم. بر عکس از لحظه ای که دوستم پشت فرمان نشست انگار سیاه سینه ها فهمیده بودند چه خبر است و هیچ کدام به سمت ماشین نمی آمدند. بالاخره یکی در امتداد جاده (جاده که چه عرض کنم کوره راه) به سمت ما آمد و حسابی هم پایین می آمد مگسه را جلوی سینه اش گذاشتم و زدم. شانسی افتاد... دیگر حوصله نداشتیم شکار کنیم چون از روز قبل این بچه های نفهم تمام رمقمان را کشیده بودند. در کنار یک حوض کمپ کردیم و تا غروب با هم گپ زدیم.
ظاهرا هنوز هم باید دست به دامن فور شیر باشیم. عکسهای من از خودشان بی کیفیت هستند و باز در فور شیر بدتر هم می شن.

پانسیون مرتب (جای زنهای غر غرو خالی)
http://www.4shared.com/photo/oXrmqAXD/__online.html

تیهوی زیبا
http://www.4shared.com/photo/Be76IaDc/__online.html

5 مسافر
http://www.4shared.com/photo/BTADAOva/5__online.html

سیاه سینه

http://www.4shared.com/photo/0GHUg-zB/__online.html

http://www.4shared.com/photo/mMzfaO_5/__1.html

طعم تیهو
http://www.4shared.com/photo/B-b-e29A/__online.html

اینهم عکس دو هفته پیش خانه باغ که کاله جان در خواست کرده بود
http://www.4shared.com/photo/XJgfkNFS/khane_bagh.html