هفته گذشته با خبر شدم که یکی از شکار چیان منطقه در میان دو نفر را بر اثراصابت چهار پاره کشته است که شرح ما وقع چنین است:
یک گاو از روستای در میان از ده فراری می شود و صاحب گاو و چند تن از اقوامش به دنبال گاو می گردند اما موفق نمی شوند اونو بگیرن. به پاسگاه مراجعه می کنند و از مامورین می خوان که گاو رو با گوله بزنن چون که گاو به آدمها حمله می کرده اما پاسگاه زیر بار نمی ره. ناچارا می روند و از یکی از دههای اطراف یک شکار چی قدیمی می آورند. و بعد با موتور گاو را در بیابان پیدا می کنند و شکار چی مذکور که نمی خواهم اسمش را بیاورم به گاو که کنار یک تپه بوده نزدیک می شه و با چهار پاره قصد داشته اونو از پا در بیاره. نشونه می بنده و در حالی که گاو به سمتش میومده شلیک می کنه که در همین حین دو تا دیگه که با موتور داشتند دنبال گاو می گشتن از پشت کوه بیرون میان و در راست تیر! متاسفانه هر دو در دم جان می دهند. گاو هم فرار کرده و بالاخره توسط مامورین پاسگاه کشته می شه!
واقعا ماجرای تکان دهنده ای بود گرچه اولیای دم رضایت می دهند اما آن شکار چی بیچاره که من می دانم انسان بسیار معتقدی هم هست نمی دانم با عذاب وجدان چه می خواهد بکند.
من کوچکتر از این هستم که کسی را نصیحت کنم اما عاجزانه از دوستان می خواهم که موقع تیر اندازی حواسشان را خوب جمع کنند !که تیری که از چله رفت دیگر بر نمی گردد.
یک گاو از روستای در میان از ده فراری می شود و صاحب گاو و چند تن از اقوامش به دنبال گاو می گردند اما موفق نمی شوند اونو بگیرن. به پاسگاه مراجعه می کنند و از مامورین می خوان که گاو رو با گوله بزنن چون که گاو به آدمها حمله می کرده اما پاسگاه زیر بار نمی ره. ناچارا می روند و از یکی از دههای اطراف یک شکار چی قدیمی می آورند. و بعد با موتور گاو را در بیابان پیدا می کنند و شکار چی مذکور که نمی خواهم اسمش را بیاورم به گاو که کنار یک تپه بوده نزدیک می شه و با چهار پاره قصد داشته اونو از پا در بیاره. نشونه می بنده و در حالی که گاو به سمتش میومده شلیک می کنه که در همین حین دو تا دیگه که با موتور داشتند دنبال گاو می گشتن از پشت کوه بیرون میان و در راست تیر! متاسفانه هر دو در دم جان می دهند. گاو هم فرار کرده و بالاخره توسط مامورین پاسگاه کشته می شه!
واقعا ماجرای تکان دهنده ای بود گرچه اولیای دم رضایت می دهند اما آن شکار چی بیچاره که من می دانم انسان بسیار معتقدی هم هست نمی دانم با عذاب وجدان چه می خواهد بکند.
من کوچکتر از این هستم که کسی را نصیحت کنم اما عاجزانه از دوستان می خواهم که موقع تیر اندازی حواسشان را خوب جمع کنند !که تیری که از چله رفت دیگر بر نمی گردد.