The taste of hunting in BIRJAND (or brigand) with my remembrances

۱۳۸۹ آبان ۲, یکشنبه

بها نه

از ره اومد مهربونم،پر از غصه دو چشمانش
بدستش تیهوی زخمی،گل کوهی به دامانش
از ره اومد هوا ابری ، بیابونها مه آلوده
هزاران قلعه سنگی به پای خسته پیموده
از ره اومد شب تاریک ،غبار آلوده و خسته
به روی زخم شمشیرش غبار تیره بنشسته
بیابونها پر از دشمن ،چو خنجر تیر مژگانش
به چشمونش غبار غم ،گل کوهی به دامانش
تفنگ بی فشنگش را، فکنده جانب مرداب
شکسته قرص مه در آب
و...

با سلام خدمت دوستان عزیز
چند روز پیش به واسطه آبیاری کردن زمینهای زعفران به روستا رفتم و همین بهانه سبب شد که در این بحبوحه کار و مشغله مجالی برای تفنگ دست گرفتن دست دهد.
در گذشته نه چندان دور(زمانی که به دهقان آرد نمی دادند و تحت تکفل ساز مانهای حمایتی به اینصورت قرار نبودند) هنوز پا از توی ماشین به زمین نمی گذاشتم که کلی از همین سایه نشینها و آفتاب پرستهای امروزی جلویم سبیل اندر سبیل قد می کشیدند،که کاری هست که ما بکنیم؟ اما امروزه به لطف همانهایی که گفتم. اگر بخواهی یک کیسه مثلا گردو بندازی عقب ماشین کسی پیدا نمی شود که گوشه اش را بگیرد. و بد بختی اینکه حالا برای دیگران که کار نمی کنند به کنار ،دریغ از یک دانه گندم که برای خودشان در زمین بپاشند. و اصلا برای خودشان سوال است که وقتی دولت آرد علیه السلام را مفت می آورد در منزل تحویل می دهد خوب چه کاری است که ما برویم گندم بکاریم؟...به هر حال بگذریم. قدیمها می گفتند که انار ها بایستی باد عقرب (آبان) بخورند تا برسند و زعفرانها هم بایستی از ده روز مانده به این ماه تا ده روز پس از آن شروع به آبیاری شان کنند لکن امروزه از آنجایی که توجهی در هیچ زمینه ای به تجارب گذشته گان نمی شود در این مقوله نیز باغداران و کشاورزان بدعت کردند و در ماه مهر شما شاهد برداشت انار های کال و ترش هستید و هنوز به نیمه مهر نرسیده ایم که بر داشت زعفران ضعیف و بی رنگ و بو شروع می شود. بگذریم...
به ده رفتم و موتور را برداشته و بیل را هم در خورجینش گذاشتم و تفنگ را هم سر هم نموده و روی ترک موتور گذاشته و رویش نشستم و به سمت آبادی که بایستی به آنجا می رفتم حرکت کردم. در بین راه یک دسته تیهو از توی طریقه راه پریدند و در پای یک لاخ نشستند و شروع به بالا رفتن از آن کردند. موتور را به کنار لاخ برده و تفنگ را بیرون کشیدم. همینطور که تیهو ها داشتند جفت پا،جفت پا از یک سنگ به دیگری می پریدند و مسیر صعود پیش رو داشتند دو تا را هم تیر کرده وزدم. هر دو پر پر زنان تا نزدیکی موتور پایین آمدند . از موتور پایین آمده بر داشتمشان که هر دو نر بودند. مسیررا ادامه دادم تا به گز زار رسیدم و همین که واردش شدم چند دسته کبک و تیهو به چهار طرف پریدند. موتور را نگه داشتم و تفنگ را بیرون کشیدم و منتظر باز ماندگان شدم که رخ نشان دهند. یک تیهوی ماده که دامنش را بالا گرفته بود و به سرعت بین گزها می دوید توجهم را جلب کرد. مگسه را به پاهایش چسباندم و یاد این بیت که می گه :چنو که میروی هموار هموار نمی ترسی که در پایت خوره خار افتادم و ...چاپس... دامن از دستش رها شد... مسیر را ادامه دادم که به آبادی مد نظر رسیدم و یکی از دوستان که زحمت امورات کشاورزی زمینهای من را می کشند در کنار استخر منتظر من بود.گله ما هم آنجا بود. خربزه ای از خورجین بیرون آورده و به چوپان دادم و چون چندی می شد که مجال برای دیدن بز و گوسفندان فراهم نشده بود در توی گله چرخی زدم و چند تا را هم چاقاندم(گرفتن گردن یا بلند کردن مالها به منظور بررسی کردن چاقی و لاغری) . چند تا از میشها در بهار قوچ خورده بودند و این موقع سال زاییده بودند که عکس یکیشان را که اتفاقا جَمل(دو قلو) هم داشت را برایتان می گذارم. اصلا بره های این موقع سال مفت هم گرانند و رشد چشم گیری نمی کنند و اغلب در برابر بیماری ها هم ضعیف تر هستند.
به هر حال قَر (شیر تخلیه استخر) را کشیده و به سمت زمینهای زعفران رفتم که از اردیبهشت ماه دیگر آب نخورده بودند. تفنگ را خالی کردم و بین بوته ها انداختم و بیل را برداشته مشغول تمیز کردن جوی آب شدم . بالاخره آب رسید و تا حوالی غروب مشغول آبیاری بودیم. اما به خاطر خشک بودن بیش از حد زمینها و البت خراب کاری موشها که منجر به هدر رفت آبها شد حدود سه چهارم زمینها بیشتر آب نخورد. در حالی که هفت سهم(هفت شبانه روز) آب را بقول خودمان یله داده بودیم. به هر حال من سوار موتور شدم و به سمت استخر رفتم تا قَر را ببندم. که حدود 20 تا کبک از کنار مظهر قنات پریدند. حوصله رفتن دنبالشان را نداشتم. قَر را سر جایش گذاشتم و محکم کردم . که یک نر تیهوی کهنه که هیکلش به اندازه یک کبک دیده می شد . مغرورانه در مظهر قنات می خواند و خیال در رفتن نداشت. به سمت موتور رفته و تفنگ را بر داشتم و فشنگ گذاشتم. و به کنار استخر آمدم و تیر انداختم که به پر پر افتاد . خلاصه اینهم از تیهو زنی به بهانه آبیاری

نمی دانم چرا این عکسها وقتی توی فور شیر می روند چرا اینقدر تاریک می شن. امیدوارم به زودی فرجی بشه و ما بتونیم فی المجلس عکس بگذاریم.
شکار تیهو
http://www.4shared.com/photo/hKjXkoKC/autumn-parteridge-hunt2.html

تیهوی پیر
http://www.4shared.com/photo/wOpBZV-2/autumn-parteridge-hunt.html

بره های بد موقع
http://www.4shared.com/photo/rnz_eYhB/___.html

۷ نظر:

محمد گفت...

سلام بر مهران عزیز
دست خوش. عجب تیهوهای بزرگی دارید!

آشنا گفت...

سلام
چه شعر قشنگی بود.و چه عکسهای قشنگی. حیفتان نیامد این تیهو های خوشکل رو بکشین؟
لطفا زود به زود مطلب بگذارید

کمر شکن گفت...

سلام حاج مهران
یساولان خبر آوردند که یک هیوندای نقره ای در منطقه چهار چاه مظفری دیده شده. ادامه اش را خودت بگو

کاله د ته گفت...

سلام
یکشنبه رفتیم پوشگرون. توی برکه های آب مملو از مرغابی بود . من دلم می خواست حالیشون کنم که زودتر برین به ایران... شما ها فکر کنم منتظرشون باشین. میشه چند تا عکس از الان روستا و اگه میشه از خونه باغ واسم توی وبلاگ قرار بدی.
با آرزوی دیدار

مهران گفت...

با سلام خدمت کمر شکن خان
به یساولت بگو سیبها چه مزه ای داشت؟ فکر نکند ما سرمان توی برف بود و بی خبر از اطراف
جمعه این هفته بر نامه آزاده . هر کی رو تونستی جمع کن بریم یه چای ناراحت بخوریم

مهران گفت...

سلام بر کاله جان د ته
بابا می فرستادیشون راست لول ما دست به ماشه منتظریم! عکس را ان شاء الله به زودی می گیرم و برات می فرستم. اینجا دو سه شبی شده که هوا داره سرد می شه

جلال گفت...

سلام بر مهران عزیز
عکس اون سه تا تیهو خیلی جالب افتاده بود. راستی جمعه جای ما رو خالی کنین. ما هم شاید اطراف ورامین بریم واسه شکار البته اینجا اونقدر شکار چی زیاده که باید اول صبح بریم واسه خودمون جا بگیریم.