The taste of hunting in BIRJAND (or brigand) with my remembrances

۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه

روز بد شانسی


روز پنج شنبه عصر به روستا رفتم و شب رو همونجا بودم و صبح که حسابی هوا آفتابی بود به سمت کوهستان که اتفاقا خیلی دور از روستا بود حر کت کردم . پس از نیم ساعتی رانندگی با موتور در زیر یک بند موتور رو گذاشتم و خواستم تفنگم رو آماده کنم .تفنگه رو که سر هم کردم دیدیم با خودم فشنگ نیاورده بودم ...(امان از پیری)ناچارا مسیر رو بر گشتم و دوباره از خونه فشنگ بر داشتم .اما دیگه به اون شکار گاه نرفتم . همین نزدیک ده از یه کوه بالا رفتم و یه ده تایی تیهو رو دیدم که پر واز کردند . حسابی فرز بودن و معلوم بود قبلا شکار چی ها حسابی خدمتشون رسیدن ...خلاصه هر جور که می خواستم بهشون نزدیک بشم از همون فاصله دور پرواز می کردن . بالاخره یه جا بالای کوه رفتم و جلوشون در اومدم اما باز پریدن .. از روی غیض در هوا بهشون شلیک کردم ... یکی 90 در جه تالاپی افتاد و یکی هم به زور پر می زد و می خواست خودشو تو هوا نگه داره با همون وضعیت یه صد متری رفت و بعد کنار یه در خت گزافتاد . اولی رو بر داشتم و رفتم سراغ اون یکی که دیدم یه عقاب شیرجه رفت و گردن تیهو رو گرفت ... (عجب روز گندی) با خودم گفتم شکار چی که از شکار چی شکار کنه نوبره...خلاصه در هوا به عقاب هم یه تیر انداختم .به بال راستش خورد . اما کاری نبود و فقط تیهو رو ول کرد و رفت... با کمال حیرت تیهو هنوز جون داشت ...بعد هم تا فاصله اومدن به سمت موتور یه تیهوی ماده رو هم دیدم که به سرعت داشت ته رود فرار می کرد ...یه تیر هم حواله اون کردم ...اما در کل روز بد شانسی بود ...




۳ نظر:

محمد کل گفت...

سلام حاج مهران
همچین هم روز بدی نبود. منو علی که هفته پیش 8 تا فشنگ حروم کردیم و فقط یه تیهو گیرمون اومد. حسابی سور شدن .

جلال گفت...

سلام مهران
چرا تنها رفتی؟مگه بچه ها نبودن؟اصلا شکار تنهایی حال نمیده. به هر حال جای ما که خالیه

جلال گفت...

سلام مهران
نکنه این دم باز نشستگی می خوای حسابی تلافی کنی که اصلا آفتابی نیستی؟