با سلام
حدود دو سال پیش با چند تن از دوستان در فصل بهار به یکی از دشتهای اطراف بیرجند رفتیم تا ازطبیعت زیبای بهار و لاله زارهای وسیع دشت لذت ببریم . در محل مناسبی مستقر شدیم و کمپ کردیم . هنوز مشغول پایین آوردن وسائل از داخل ماشینها بودیم که یک ماشین به سمت ما نزدیک شد و لوله تفنگی که از پنجره اش بیرون بود به چشم ما آمد . و بعد صدای شلیکی بلند شد ... جوانی از ماشین بیرون پرید و از لای بوته ها و گلهای رنگارنگ لاله ُُ،لاشه یک شانه به سر را که تقریبا چیزی ازش باقی نمونده بود رو بیرون آورد و دوستش نیز از ماشین بیرون اومده و اونو تو دستاشون دست بدست میکردند . بعد هم با اون عکس انداخته! و لاشه بی جانش رو توی یک بوته قیچ انداختند و سوار ماشین شده و رفتند ... یکی از دوستان گفت:« در این روزگاری که امثال اینها تفنگ بدست شده اند همان بهتر که تفنگها را بندازیم گوشه کمد تا بپوسن»
یکی از دوستان تصاویری از کشتار و شکنجه یک ماده خرس و دو توله اش رو برام ایمیل کرد که حقیقتا منقلب شدم و نتونستم جلوی بغض خودم رو بگیرم...
بارها توی بیمارستان دیده بودم که مادرانی پس از دست دادن فرزندشون چطور سنگهای کف راهروها رو چنگ میزنن و به سر و بدن خودشون میزنن و بارها نیز دیده ام که فرزندانی تن بی جان والدینشون رو بغل میکنن ... آیا این توله ها به اندازه فرزندان من و شما نسبت به مادرشون وابستگی نداشتند؟
۱ نظر:
استاد من بعد از دیدن این کلیپ منقلب شدم و تصمیم گرفتم دیگه شکار نکنم اما بعد که اروم شدم فهمیدم اینا شکار کشن نه شکارچی
ارسال یک نظر